دختر خجالتی پارت یک
آلِینا:
بزار این تماسو برقرار کنم چه قدر تو کانادا تماس ها سخت برقرار میشه ..........هوففف
ایول بالاخره شد اهم اهم (صاف کردن گلو ی خود) سلام مامان سلام بابا🌸
مادر و پدر اِلی:
سلام عزیز دلم چطوری؟؟
اِلی:
خوبم ممنون مامان ، اگه دنبال داداشی هستی رفته بیرون غذا بخره
پدر اِلی:
عزیزم انقدر این غذاهای بیرونی رو نخورید
اِلی:
باشه ، باشه من دیگه باید برم خدافظ بوس رو گونه هاتون
مادر و پدر اِلی:
خداحافظ عزیزم
اِلی:
سلام داداش
آرمین:
سلام،اِلی حالت چطوره؟
آلِینا:
واااا،دو دقیقه رفتی بیرون احوال پرسی برای چیته؟ من گشنمه سریعا اینو باز کن دیگههه
آرمین:
وااااااا تو انقدر عصبی نبودی که
اِلی:
راستی امممم(غذا رو خورد)مامان و بابا تصویری زنگ زدن و منم گفتم رفتی بیرون و همین.
آرمین:
برای فردا بلیت گرفتم به ایران
اِلی:
من .......
این پارت به پایان رسید 🌸🌱
برای پارت بعد ۲ لایک ۲ کامنت 🪐
بای بای 🌟